قرمساق هستم، اما دزد نیستم....!!!

ساخت وبلاگ

قرمساق هستم، اما دزد نیستم....!!!

این سالها شاهدیم وحتا هرروزمنتظریم که بعضی از آقایان!! ازهرآنچه که ازبیت المال دردستشان به امانت داده شده است را بدزدند واسمش را اختلاس بگذارند وفلنگ را بربندند واسم خودرا نیز زرنگ بگذارند.

یکی یک روز یک دکل می دزدد! یکی پول فلان بانک را می دزدد! یکی از امام رضا می دزدد!یک از مال پیرزن وپیرمرد می دزدد! و....وباداشتن تابعیت یک کشوردیگری فورن به ان کشور می گریزد وچون پولهای کلانی را به اقتصادآن کشورمی برد؛ آن کشور نیز اوراهمچوجان دربغل می گیرد وپس نمیدهد!!

من نمی دانم این داشتن دوتابعیتی مقامات چه صیغه ای است؟!
وقتی یک فردی کشورخودرا دوست نداردومی رود تابعیت کشوردیگری را قبول می کندرا چگونه برسرکارهای مهمی منصوب می کنیم؟! وقتی برای استخدام درفلان اداره که حداکثریک خودکاردراختیارش است وی را ماهها گزینش می کنیم؛ چگونه رئیس یک دایره اقتصادی و....گزینش نشده وتحت نظر قرارنمی گیرد؟!
وهمچنان ملت منتظر دستگیری این افراد وبریدن دستشان هستند!

 

اتفاق زیر یک اتفاق واقعی هست وصفحه ای از مرند پربلایمان.

حدود50-55 سال قبل درمرند یک فردی بود که متاسفانه بارضایت خود، همسرش را دراختیار افراد دیگر قرار می داد. برخلاف این روزها که همچوکارهائی عادی است درآن روز ها همه اورا وکارزشت اورا می شناختند وتلاش داشتند بااو رودررونشده وجواب سلامش را ندهند. وی فرد بی آزاری بود عصرها در جلو کاراژها پرسه می زد ودنبال مشتری برای خانمش می گشت!

ووقتی غریبه ای را می یافت که دنبال مسافرخانه می گردد شکارش می کرد وبخانه می برد وشامی می دادو...

یک روز یک جوانی شیک وپیکی را به تور زده وبه خانه می برد. جوان ازتبریز آمده ودرکیف دردستش 200-300هزارتومان پولی را که ازاداره کل گمرکش برای دادن حقوق ماهانه کارمندان اداره اش دریافت کرده بودرا دربغل داشت. جوان به منزل این مرد می رودوتا صبح به عیش ونوش برمی نشیند! صبح بارضایت و بادبده وکبکبه خداحافظی کرده وازخانه جدا می شود

وقتی به کاراژ می رسد تا به جلفا برود. یک دفعه دوبامبی برسرش می زند که ای وای ساک پرپول درمنزل فلان کس جامانده است!! باقدمهای لرزان و درحالیکه روبسوی آن مرد می دوید دردل خودرا نفرین می کرد که حالا چگونه ازفردی که به زنش رحم نمی کند ساک پرپول را پس بگیرد؟! چگونه می تواند به شهربانی رفته وشکایت بکند ویا به اداره اش بگوید که شب درمنزل فلانی بوده وساک را گم کرده ام؟!!

راه زیادی نرفته بود که همان مردرا می بیند که ساک دردست بدنبالش می گشته است تاساک وی را برگرداند! حسابدارگمرک گریه کنان می گوید می دانی داخل این ساک چی بوده است؟!
- مردمی گوید وقتی ساک مال من نیست چرا می بایست داخلش را می گشتم.

-      .-  کارمند می گوید: مردحسابی!  داخلش فلان صدهزارتومان پول بوده است!

-      ومرد می گوید ساک اگر پرجواهرهم بود برش می گرداندم؛ من قرمساق هستم؛ دزد نیستم!!

-      @marandim

 


برچسب‌ها: مقالات وموضوعات روز

تاریخ مرند و آثار سیدمرندی...
ما را در سایت تاریخ مرند و آثار سیدمرندی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marandimo بازدید : 228 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 23:34